مشرق- چند روز پیش دوستی در گوگل پلاس نوشته بود که: «دانشگاه، حماقت سطح بالا را میسازد و رسانه حماقت سطح پایین!» قصد توهین ندارم. خودم دانشگاهی هستم و اهل رسانه. شکی نیست که این عبارت، کمی غلو به همراه دارد ولی در باطن خود، حقیقتی را فریاد میزند که برای درکش، هم باید در فضای دانشگاه نفس کشید و هم در محیط رسانه.
البته من فکر میکنم که منظور اصلی گوینده از چنین عبارتی، مخالفت با کلیت دانشگاه و رسانه نیست، شاید میخواهد این نکته را به ما گوشزد کند که اگر این دو، از مسیر و هدفی که برایش در نظر گرفتهاند، منحرف شوند؛ و اگر فقط به ظاهرش و مدرکش اکتفا شود، چیزی باقی نمیماند جز پوستهای برای پنهان ماندن زیر آن ظاهر زیبا و بعد هم ژستی، ادایی، تظاهری به علم، دانش و یا رسانه!
اتفاقا همه مشکلات ما در جامعه با آدمهایی است که فقط تظاهر میکنند به علم، دانش، منطق، رسانه، حرفهای بودن، روشنفکر بودن، فرهنگی بودن، هنرمند بودن، متفاوت بودن و …
و متاسفانه امکان جولان دادن این آدمهای «جوگیر و بیدرد» هم، توسط همین دانشگاه و رسانه، برایشان فراهم میشود. یعنی از راه مدرک و کارت خبرنگاری و یا سردبیری یک سایت و یا یک وبلاگ قارچی! با دو روز وبگردی و سرگردانی در شبکههای اجتماعی، توهم برشان میدارد که استاد رسانهاند و زبان رسانه را میفهمند؛ بعد «تحلیلهایی آبکی» مینویسند که نه تنها خالی از منطق و صداقت است، که انواع و اقسام «تهمت و برچسب و اهانت» هم قاطیش هست برای بدنام کردن آدمهای دیگر. البته «سخیفنویسیهای یک نوجوان جویای نام» کی و کجا میتواند باعث بدنامی و لکهدار شدن بزرگان شود؟
مطلبی در سایت تریبون منتشر شده (در پاسخ به یک نوشتهی پر از اشتباه دیگر) ظاهرا به قصد دفاع از روشنفکری، اما در باطن علیه روشنفکر و روشنفکری؛ البته اگر از آن تعریف کلیشهای دست برداریم و روشنفکر را کسی بدانیم که اهل اندیشه، تفکر و منطق است نه اهل تعصب، کوتهبینی و فحاشی.
مطلب مذکور با اینکه چنان ادعای بزرگی دارد، اما به شدت خالی از همهی ملزومات روشنفکری است. آنقدر تهی که ارزش پاسخ گفتن ندارد. چون منطق ندارد. به کجایش باید جواب داد؟ اصلا توجه به چنین مطالبی، یعنی ارزش قائل شدن و اعتبار بخشیدن به آنها. پس نوشته من، نقد آن مطلب نیست، فقط گلایهای است از همه کسانی که محیط رسانه را با چنین مطالب بیهوده و کمارزشی آلوده میکنند و فرصت اهانت به فرهنگ و هنر و دین و حوزه و روحانیت و … را فراهم میکنند.
«دههی دعوا» بر سر شریعتی، سالهاست که گذشته. خیلی قبلتر از آنکه این «نوجوانان جویای نام» پا به عرصه گیتی و رسانه بگذارند! یک زمانی «شریعتی دوستی» یک ژست دانشجویی و یا روشنفکری بود، اما حالا نه. امروز بحث مخالفت برخی روحانیون با شریعتی و یا شریعتی با روحانیون، آنقدر تکراری و نخنما و بیفایده شده که کمتر کسی درباره آن مینویسد. امروز اگر بحثی هست، نقد آثار و اندیشههای دکتر است درباره سیاست، دین، دموکراسی، زن و … حال اگر کسی ناگهان مثل «اصحاب کهف» از غار بیخبری بیرون میآید و دوباره سراغ آن بحثهای تاریخ مصرف گذشته میرود، مثل این میماند که در شهر تهران به جای مترو از الاغ استفاده کند!
همان قدر که آن دعوا قدیمی شده، فحش دادن به حوزه و روحانیت هم تکراری شده (مخصوصا به بهانه دوستیِ شریعتی) حوزه و حوزیان از نقد مبرا نیستند، ولی نه به بهانه نوشتن یک مطلب کودکانهی پر از تناقض درباره روشنفکری و یا شریعتی. آیا دعوا بر سر فرد است یا اندیشه؟ آیا دعوا این است که سالها پیش برخی مخالف یک «فرد» بودند یا مهم این است که دوباره چنان شرایطی فراهم نشود و خودمان هم دیگران را تکفیر نکنیم؟ کسی که چنان با آب و تاب از روشنفکری دم میزند، لااقل خودش باید کمی روشنفکر باشد و اهل تفکر. نه اینکه در تناقضنامهاش، انواع و اقسام تهمت و اهانت و دروغ را درباره حوزه و روحانیت و یا نویسندگان انقلاب بنویسد.
تناقض آنجاست که چنین آدمهایی در زندگی فردی و اجتماعی حتی به حرف خودشان هم پایبند نیستند. مثلا بعد از گذشت سالها هنوز از مخالفت برخی روحانیون سنتی با شریعتی ناراحت هستند و به این بهانه، به کلیت حوزه و روحانیتِ امروز اهانت میکنند، اما در عرصه سیاست زیر چتر جبههای میروند که رهبر معنوی آن، از مخالفان سرسخت شریعتی بود! و یا از تهمت زدن و برچسب زدن گلایه میکنند، اما در رسانههای خود بیشترین اهانتها و برچسبها را به دیگران نسبت میدهند! از آزاداندیشی و روشنفکری دم میزنند، اما ذرهبین به دست، دنبال اساتید، نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران دینی و انقلابی مملکت میگردند تا مبادا علیه جناح آنها حرفی بزنند! (قبلا منتظر بودند تا کسی علیه دولت و شخص احمدینژاد حرف نزند!) از تعصب و تحجر و جزمیت و «مغزسنگی» گلایه میکنند، اما تحمل کمترین صدای مخالفی را حتی در اردوگاه سیاسی خودشان هم ندارند!
انتقاد به حوزه و روحانیت «لیاقت و جایگاه میخواهد.» کسی که هنوز نمیداند در حوزه چه خبر است و چه چیزی تدریس میشود و مزخرفات صد سال پیش منورالفکران را بلغور میکند، یا خودش را به حماقت زده و یا دیگران را احمق فرض کرده است!
همین «حوزه خنثی و بیخاصیت!» بوده که در طول قرنهای متمادی و در سختترین شرایط از مذهب و سیاست شیعه و سرزمین و ناموس ما دفاع کرده و بلای جان استعمار و استعمارگران بوده تا جایی که دکتر شریعتی میگوید پای هیچ قرارداد ننگین استعماری امضای یک روحانی دیده نمیشود، اما امضای من و شما آقای دکتر و مهندس چرا!
اشتباه نشود، این مطلب کوبیدن دانشگاهیان و روشنفکران به بهانه دفاع از حوزویان نیست، حرفم این است که اصلا دوران چنین دوقطبیهایی سپری شده. تحجر و عقب ماندن از زمان، که به پوشیدن قبا و عبا نیست، خیلیها با پوشیدن کت و شلوار و کراوات از زمان عقب میمانند. حتی با Adobe Premier و Studio Max
انتقاد به رضا امیرخانی هم «لیاقت و جایگاه میخواهد.» آدمی که امیرخانی را «جوان جویای نام» مینامد، لطف کند صفحهی اول شناسنامهی خودش را منتشر کند تا ببینیم متولد چه سالی هست؟! اصلا دوران نوجوانیش را طی کرده و به جوانی پای گذاشته؟!
شریعتی و جلال آل احمد و امیرخانی و … شناسنامهای دارند. شناسنامه آنها آثارشان است. آنها را از روی شناسنامهشان نقد میکنند. شناسنامهی مدعیان کجاست؟ چند سطر داستان و یا رمان نوشتهاند؟ چه حرف مهم و تاثیرگذاری از خود به یادگار گذاشتهاند؟ چه تاثیری در عالم روشنفکری و نویسندگی داشتهاند؟ مگر نقد آثار دیگران، مثل بیانیه و شبنامهی سیاسی رسانهی محترمتان است که بگویید جلال خوب است و امیرخانی بد؟ جلال خیلی مهم است و امیرخانی اصلا مهم نیست؟!
اگر نقد دیگران تا این حد ساده و دبستانی بود، امروز نه نامی از جلال و شریعتی بود و نه امیرخانی و سید مهدی شجاعی اینقدر محبوب میشدند. پس خیال نکنید که خوانندگان و کاربران رسانه، همه اسیر حماقت تولیدی رسانهی شما هستند! نه خیر. این ژستها به شما نمیآید.
امید حسینی
شریعتی و جلال آل احمد و امیرخانی و … شناسنامهای دارند. شناسنامه آنها آثارشان است. آنها را از روی شناسنامهشان نقد میکنند. شناسنامهی مدعیان کجاست؟ چند سطر داستان و یا رمان نوشتهاند؟ چه حرف مهم و تاثیرگذاری از خود به یادگار گذاشتهاند؟ چه تاثیری در عالم روشنفکری و نویسندگی داشتهاند؟ مگر نقد آثار دیگران، مثل بیانیه و شبنامهی سیاسی رسانهی محترمتان است که بگویید جلال خوب است و امیرخانی بد؟ جلال خیلی مهم است و امیرخانی اصلا مهم نیست؟!